پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

متفرقه!

روز جمعه رفتیم خونه مامان بزرگ با صدرا یه عالمه بازی کردی مامان و باباش نیستن رفتن کربلا اینو گذاشتن! بعد اومدیم خونه خوابیدی وقتی بیدار شدی چشمت باد داشت و بس که چرک کرده بود باز نمیشد! با خودم گفتم بااااز دکتر-- باااز معطلی و الافی یه کم گذشت چشمتو قشنگ باز کردی و چیز خاصی به نظر نمیومد . صبح  شنبه هم چشمت دوباره همونجوری بود. صبح یکشنبه که بیدار شدی  اون چشم دیروزیه خوب خوب بود باز این یکی چرک کرده بود و باد داشت!!! به نظر یه حساسیت فصلی بود چون مورد مشابهش تو اقوام بابایی بود و دکتر گفته بود حساسیت فصلی هستش و من واقعا ترسیدم ببرمت دکتر باز برا همون هم یه بهونه در بیارن هی عکس هی....   الان دیگه خوب خوب ...
29 فروردين 1392

بهار 92

                                             سلام به همه ی دوستای خوبم امیدوارم ایام عید تا اینجاش به همتون خوش گذشته باشه واز این به بعد هم کنار خانواده ها شاد و سلامت باشین. عید امسال ما هم کلا به دید وبازدید گذشت و من این نوع دیدوبازدید روخیییییییلی دوست دارم. تند تند میریم اینور و اونور ومخصوصا خونه ی کسایی که شاید واقعا سال گذشته عید فقط رفتیم خونشون! یا حتی چند سال میشد نرفته بودیم! ولی امسال رفتی...
21 فروردين 1392

پسر شیرین من

داره شکلات میخوره میگم: اینا رو تموم نکنی شب مهمونا میان به فاطمه (دختر کوچولوی مهمونا) هم بدی از اینا نهههههههههههههههه اون دختره ، نباید از اینا بخوره اینا توش میکروب داره پس چطور تو میخوری؟ آخه میکروبا با من دوستن ازشون پرسیدم با من دوستین؟گفتن آره!!!! -------------------------------------------------------------- مامان وقتی اومدی دنبالم در مهد کودک یه بسته شیرینی عسل هم بخری(شیرینی خامه) لاستی لاستی حتما شیرینی تفنگم داشته باشه(نارنجک!!!) دارم مات نگاش میکنم گردنشو کج میکنه چشاشو ناززززززززک میگه:باششششششششششهههههههه؟؟؟با نهایت غمزه --------------------------------------------------------------- چرا اننا (النا) نمیاد خ...
21 فروردين 1392

خدایا شکرت

دیشب ساعت 2بامداد! پسرک صدام زد که مامااااااااان پام درد میکنه من :  ای خدا خودت کمک کن رفتم پمادی که دفعه قبل دکتر داده بود آوردم چربش کردم و شربت بروفن دادم میگه: نه برو آب داغو بیاررررر آآآآآآآآآببببببب داااااااااغغغغغ(کیسه ی آب گرم میزارم رو پاهاش بهتر میشه) رفتم چای سازو زدم و آب گرم کردم ریختم تو کیسه یه حوله پیچیدم دورش و گذاشتم روی پاش . آروووم چشاشو بست و پاشو می چسبوند به کیسه بسکه دیروز ورجه وورجه کرد ظهر نخوابید از ساعت 6تا خود 9 فقط راه رفت راه رفت و با بهروز بازی کرد اونقدر راه رفت که سرم داشت گیج میرفت ولی دیگه نگران نبودم مثل قبل چون مطمئن بودم چیز مهمی نیست درد عضلانیه و مربوط به رشد بچه است پسرکم میخواد مثل ب...
21 فروردين 1392

جمعه شیرین ما

شکر خدا پویا الان خوب خوبه و امیدوارم که دیگه پاش اونجوری نشه تا وقتی که داروهاش تموم بشن البته آمپولاش تموم شدن و فقط یه شربت مونده. از احوال پرسی همتون ممنونم دوستای خوبم. صبح جمعه با مالنا و شوهرش رفتیم خارج از شهر ویه روز خوب و قشنگ داشتیم. نهارخوردیم و برگشتیم. پویا و النا هم زیاد اذیت نکردن و خدارو شکر خوش گذشت.     ------------------------------------------------------------------------ پویا و بابایی دارن قایم موشک بازی می کنن میگه: بابایی من میرم زیر پتو قایم میشم شما همههههههههه جارو بگردی ها همههههههههههه جارو!!!! ودرحالی که بابایی با تعجب داره بهش نیگاه میکنه میگه: برو دیگه چشم بزار برو!!!!!!! ...
17 فروردين 1392

13 فروردین 92

صبح با اتوبوس عمو علی به همراه مامان بزرگ وبابابزرگ وعموها و عمه + خاله های بابایی رفتیم خارج از شهر یه جا فرش پهن کردیم و چایی درس کردیماونم رو آتیش و ..... وتو هم با صدرا کلی بازی کردی و پسر بدی نبودی . از صبح که بیدار شدی یه کم پات لنگ میزد . عصر که اومدیم شهر بابایی بردت آمپول دومتو زد . الان اصلا خوب نیستی و من اصلا اصلا خوب نیستم. خدایا چرا اینجوری میشه؟ خدایا بدیهای منو به پای بچم ننویس. منو مجازات کن تنبیه کن ولی نه با بچم. طاقت ندارم عکس تو گوشی بابایی گرفتیم ولی اصلا حسش نیست بریزم تو سیستم و بزارم حالم خوب نیست...................... ...
13 فروردين 1392

پا درد

سلام من از 5 عید تا آخرشو مرخصی گرفتم و روزهای خوبی رو با پسرک گذروندیم. بیرون رفتیم. بانک رفتیم. خرید کردیم. پارک رفتیم. قطارشادی سوار شدیم. جاهایی که دوست داشتیم بریم و وقت نشده و هیچوقت نمیشده! رفتیم. صبحها تا خود 9 وگاهی10!!!! خوابیدیم و لذت بردیم . بعدش پاشدیم و یه صبحانه 2نفره دبش خوردیم. و....  وبه این نتیجه رسیدیم که اگه آدم تو خونه باشه همیشه ، پیوسته روگازش تمیزه! خونه اش جارو خورده! یخچال مرتب و تمیزه. اعصابش راحته. ساعت 3ظهر تازه فک میکنه ساعت 11 است!!!!وقتی شوهرش میاد خونه عطر غذا خونه رو پرکرده... وفهمیدیم که وقتی نگران زمان خوابیدن بچه نباشی اعصاب بچه هم راحت تره هی بهش نمیگی الان نخواب که شب خوابت نمیبره .یا ساع...
12 فروردين 1392
1